در زندگي ما، «من» وجود ندارد
سپند اميرسليماني بازيگر جواني است كه او را در نقشهاي متفاوتي در سينما و تلويزيون ديدهايم.
براي خوانندگان ما بسيار جالب است كه در ابتدا بدانند شما چطور با هم آشنا شديد و اين اتفاق زيبا در زندگيتان چگونه رخ داد؟
سپند: در يك جمع خانوادگي در 4 آبان 1385 با هم آشنا شديم. آن هم زماني كه قرار نبود من و مارال در آن جمع حضور داشته باشيم. در آن زمان تازه سريال «نرگس» كه از تلويزيون پخش ميشد، به پايان رسيده بود و من سر فيلمبرداري «اخراجيهاي 1» بودم. در آن جمع يكديگر را ديديم و به هم معرفي شديم. اين موضوع را در ميان خانوادههايمان نيز مطرح كرديم. هدف اصلي ما ازدواج بود، اما عجله نكرديم. شايد چون بازيگرم فكر ميكردم بايد آمادگي پذيرش نقش تازه را داشته باشم. در نهايت 20 شهريور 89 با هم ازدواج كرديم.
مراسم خواستگاري شما به چه شكل برگزار شد و تا چه اندازه مراسم خاص مثلا مهريه برايتان اهميت داشت؟
سپند: اينكه خانوادههاي ما قبل از مراسم خواستگاري نسبت به هم شناخت پيدا كرده بودند، بسيار كار را براي ما آسانتر كرد. چون در اين چند مدت هم من و مارال و هم خانوادهها به شناخت خوبي از هم رسيده بوديم. من زندگي پدر و مادر و خواهرم را ديده بودم. بر خلاف تصور بسياري از مردم اتفاقاً مراسم خواستگاري ما بسيار ساده برگزار شد و فقط تاريخ عروسي را در اين روز مشخص كرديم. جالب اينجاست كه در مورد مهريه در آن روز صحبتي نشد و در روز عقد از من سوال شد كه مهريه چقدر است؟ با مارال صحبت كردم و او گفت: 7 سكه خوب است و من هم پذيرفتم.
مارال: واقعاً رقم مهريه براي من اهميت نداشت و فقط براي اينكه عدد 7 را دوست داشتم، اين مهريه را انتخاب كردم. به نظر من انسان كالا نيست كه بخواهد با عدد و رقم سنجيده شود.
سپند: البته من فكر ميكنم كه مشكل مهريه مشكل خانوادهها نيست، بلكه يك مشكل چشم و همچشمي است و به قول معروف به خاطر دخترخالههايمان است. «ميخندد» خوشبختانه ما هيچ وقت اين مقايسهها را نداشتيم و فقط كاري ميكنيم با هم خوشحال و شاد زندگي كنيم. اعداد و ارقام اين چنيني در زندگي ما مفهومي ندارد. زن و شوهر بايد با رفتارهايشان به يكديگر ثابت كنند كه تا چه اندازه به يكديگر علاقهمندند، نه با تعيين رقم مهريه. البته من بعضي رفتارها را از پدرم ياد گرفتهام. او هيچ چيز را براي خودش نميخواهد و همه چيز را براي خانوادهاش در نظر دارد.
به نظر ميرسد شما در چند سال قبل از ازدواج به شناخت خوبي نسبت به هم رسيديد، خصوصيات بارزي را كه در يكديگر براي انتخاب همسر برگزيديد، چه بوده است؟
سپند: اولين مشخصه مارال اين بود كه كار مرا بخوبي درك كرد. البته من با مارال در خصوصيات اخلاقي بسياري شبيه به هم هستيم. به طور مثال من فردي هستم كه اصلاً آرام و قرار ندارم و هميشه در حال جنب و جوش و تحرك هستم و مارال هم روحيهاي اكتيو و شاد دارد. حتي در مواقعي در منزل خودمان هم بازيهاي كودكانهاي انجام ميدهيم و سعي ميكنيم اين روحيه را هميشه در خود زنده نگه داريم. شايد اين طور بگويم بهتر است كه زندگي را زياد سخت نميگيريم.
مارال: به نظر من مهمترين قسمت زندگي اين است كه بعد از 6 سال هنوز وقتي در كنار هم هستيم از لحظه لحظه اين بودن شاد ميشويم و براي يكديگر تكراري نيستيم. سپند به ايدهآلهايي كه براي همسر آيندهام متصور شده بودم، بسيار نزديك بود. به بيان ديگر بايد بگويم سپند از نظر اخلاقي بسيار مورد پسند من بود. روراستي و صداقت و درك متقابلش از زندگي براي من بسيار اهميت داشت. ما منطقي عاشق يكديگر شديم و آن هنگام مغز و قلب مان دستور داد كه اين انتخاب درست است.
همسر شما در يك خانواده هنري بزرگ شده و شغل او بازيگري است، زندگي كردن با يك بازيگر براي شما سخت نيست؟
مارال: خير اصلاً. بازيگري هم يك شغل است و اگر سختيهايي از اين بابت در زندگي من وجود داشته باشد، با آن كنار ميآيم. البته من تا به حال مشكلي در اين خصوص نداشتم. من وقتي وارد خانواده اميرسليماني شدم، در ابتدا كانون گرم يك خانواده را ديدم و بعد از آن يك خانواده سينمايي و اين مساله براي من بسيار اهميت داشت كه اين روابط صميمي و گرم در خانواده بسيار پررنگتر از شغل آنهاست.
سپند: من يادم ميآيد براي بازي در سريال «مسير انحرافي» وقتي هوا هنوز روشن نشده بود، بيرون ميرفتم و در تاريكي شب به خانه ميآمدم و مارال تمام اين ساعات را تنها بود. اما من هميشه دوست داشتم يك نفر منتظر من باشد و وقتي از سر كار وارد خانه ميشوم، در يك محيط گرم و صميمي پا بگذارم. خيلي از همسران كه هر دو بازيگر هستند، نميتوانند به علت تداخل در ساعات كاري حتي يكديگر را ببينند.
مارال: البته برخي بر اين تصورند كه زندگي بازيگران هميشه با مشكلات بسياري روبهروست، اما من خيلي از قضايا را محدود به جامعه بازيگري نميدانم. مهم تربيت خانوادههاست و در هر شغلي اين مشكلات پيش ميآيد، اما چون بازيگران شناخته شده هستند، بيشتر ديده ميشوند. نكته ديگر تعهد در زندگي افراد است كه بسيار اهميت دارد.
سپند: بله. اگر قرار باشد متعهد باشيم فرقي نميكند كه شغلمان چه باشد. چون هزار اتفاق تلخ جدايي در كشور ميافتد، اما وقتي در دادگاههاي خانوادگي، يك بازيگر و ورزشكار ديده ميشوند، همه با ديد ديگري به آنها نگاه ميكنند. اما مشكلات و دغدغههاي زندگي و جداييها مربوط به قشر خاصي نيست. ولي قبول دارم بسيار سخت است و بازيگران و افراد مشهور بايد ظرفيت اين شغل را داشته باشند.
تعريف شما از زندگي مشترك و چارديواري خانه چيست؟
سپند: به نظر من، بهترين تعريف اين است كه در زندگي مشترك ديگر «من» وجود ندارد. هيچ كدام از ما دو نفر چيزي را براي يكديگر ديكته نكرديم، چون اعتقاد داشتيم هر دو زندگي در چارچوب مشترك را بلد هستيم. دو نفر براي بهتر شدن يك مسير تلاش ميكنند. همراهي و در كنار هم بودن در زندگي مشترك براي رسيدن به يك هدف آن هم با تلاشي توام بسيار زيبا و لذت بخش است. بنابراين درك متقابل در زندگي مشترك بسيار اهميت دارد. افراد بالاخره در مورد مسائلي با هم متفاوتند و نميتوان گفت كه زندگي آرماني و ايدهآلي كه در ذهن برخي جوانان است، وجود دارد. در مسائلي اين تفاوتها احساس ميشود. ما هم از اين قاعده مستثني نبودهايم. به طور مثال در انتخاب رنگ يكدست مبلمان، من رنگ مشكي و مارال رنگ زرشكي را ميپسندد، اما در حال حاضر مبلمان منزل ما تركيبي از رنگ زرشكي و مشكي است. با تمام اتفاقاتي كه در زندگي مشترك ميافتد، بايد دو طرف بتوانند آن زندگي را حفظ و براي بقاي آن تلاش كنند. ما سعي كرديم به هيچ عنوان در زندگي مشترك كاري را تقسيم نكنيم و هر دو در كنار هم و با هم كارها را انجام دهيم.
مارال: البته سپند بسيار جامع در مورد تعريف از زندگي مشترك صحبت كرد. همان طور كه او گفت به عقيده من در زندگي مشترك «من» وجود ندارد و بايد اين كلمه و عملكردش به «ما» تبديل شود.
بنيان اصلي چارديواري شما بر چه نكاتي استوار است؟
مارال: مهمترين اصل زندگي ما اين است كه ما دست به هر كاري ميزنيم كه خوشحال باشيم و همديگر را خوشحال كنيم و پشت اين خوشحالي، رعايت ارزشهاي انساني و پاك چون صداقت وجود دارد.
سپند: در كنار تمام اين صحبتها نكته ديگري كه در زندگي ما نقش بسيار پررنگي دارد، گفت وگو و صحبت كردن با يكديگر است و اين يك قانون در زندگي ماست. اين مساله در زندگي پدر و مادر من هم وجود داشت. ترجيح ميدهم اصلاً دعوا و قهر در زندگي مان وجود نداشته باشد.
بهترين تعريف هم از مرحوم حسين پناهي است كه گفته است: «آدمي چون آدمه به شاخ نيازي نداره». صحبت كردن در زندگي ما نقش بسيار مهمي را بازي ميكند.
در برخي زندگيها شاهد هستيم كه همسران توقعهاي بيجا از يكديگر دارند، به عقيده شما بهترين الگوي زندگي مشترك چيست؟
مارال: به نظر من، همسران بايد از توقعهايشان در زندگي كم كنند و كنترل اين توقعات در زندگي امر بسيار مهم است. بايد قبول كنيم كه در يك محيط واقعي زندگي ميكنيم و شاهزاده رويايي و آرماني با اسب سفيد در زندگي واقعي وجود ندارد. زندگي واقعي، خيالي و توهمبرانگيز نيست. به نظر من، با صحبت كردن و رسيدن به يك ديدگاه مشترك در مورد تفاوتها ميتوانيم زندگي را پايهريزي كنيم و جلو ببريم.
سپند: به نظر من همه افراد به نوعي در زندگي شخصي شان تحت تاثير زندگي پدر و مادرانشان هستند. بهترين الگو براي هر فرزند الگوي زندگي والدين است. چون در آن زندگي ميكند و از آن تاثير ميپذيرد. ما براي خود با توجه به ديدگاههايي كه در جامعه ديدهايم و آنها را تحليل كرديم، يك الگوي زندگي مشترك ترسيم كرديم و طبق آن الگو پيش ميرويم.
پس با اين حساب تا به حال با هم دعوا نكردهايد؟
مارال: نميتوان گفت كه تا به حال دعوا نكردهايم. بالاخره در زندگي اختلافهاي كوچك هم وجود دارد كه البته با همان صحبت كردن همه چيز را حل و فصل ميكنيم.
سپند: خوبي زندگي مشترك ما اين است كه اگر مشكلي كوچك برايمان پيش بيايد كه كمي ما را از هم دور كند، بسرعت دلمان براي يكديگر تنگ ميشود و با يك خنده تمام ميشود. البته نه اينكه از آن مشكل بگذريم، بلكه آن را با لبخند حل ميكنيم.
با توجه به همكاري هر دوي شما در كارهاي منزل، آشپزي كدام يك از شما بهتر است؟
مارال: سپند در كارهاي خانه بسيار به من كمك ميكند و واقعاً دستپخت خوبي دارد.
سپند: من واقعاً آشپزي را دوست دارم چون يك كار سليقهاي و شيرين است. اما آشپزي مارال را ترجيح ميدهم. ببينيد در نهايت برخي از موارد در زندگي تعريف شده و مشخص است. اگر مردي در خانه به همسرش كمك ميكند، نبايد ادعا كند پس تامين مخارج و هزينهها بر عهده زن است. نه اين مساله درست نيست. چون برخي وظايف در زندگي مشترك تعريف شده است. به نظر من درك اين شرايط است كه بين زن و مرد تقسيم ميشود. در مواقعي هم كه دچار مشكل مالي ميشويم، سعي ميكنيم با كمك يكديگر مشكل را حل كنيم. در اين شرايط هم مارال مرا بخوبي درك ميكند و ميفهمد.
اگر به شما بگويند كه چشمانتان را ببنديد و زندگيتان را از بيرون در تصورات خود بنگريد، چه چيزي ميبينيد؟
مارال: زندگي مشترك براي من يك احساس خوب است. من يك انيميشن شاد ميبينم.
سپند: من يك تصوير متنوع وشاد در زندگي مان ميبينم، چون سعي كردهايم زندگيمان يكنواخت نشود.
اگر خدا به شما فرزندي بدهد دلتان ميخواهد او هم همين مسير زندگي و همين شغل بازيگري را پيش بگيرد؟
مارال: ما هيچ كدام اصراري نداريم كه فرزندمان حتماً بايد راه مادر و پدرش را ادامه دهد. همه راهها را جلوي او ميگذاريم تا خودش انتخاب كند. هم قلم را جلوي او ميگذاريم و هم سينما و هنر را به او نشان ميدهيم و هم اينكه رياضي به او ياد ميدهيم. اما در نهايت خود اوست كه يكي از اين راهها را انتخاب خواهد كرد.
سپند: من دوست دارم فرزندم هم بتواند ساز بزند و موسيقي بداند و هم بتواند به يك زبان ديگر صحبت كند. ساز زدن آرامش به انسان ميبخشد و ديد آدم را نسبت به زندگي لطيفتر ميكند. ولي در نهايت خود اوست كه براي آينده خود تصميم ميگيرد.
بهترين روز زندگيتان چه روزي بوده است؟
مارال: بهترين روز زندگي هر زوجي روز ازدواجشان است، اما بجز آن براي ما تمام روزهايي كه در آن شاد بوديم، بهترين روز بوده است.
سپند: از وقتي كه با هم آشنا شديم، يك زمين كوچكي خريدم كه با مارال آن را كمكم ميسازيم و هر دو تلاش ميكنيم كه به ثمر بنشيند. اين براي من بسيار لذتبخش است كه با هم دو نفري كاري را انجام ميدهيم كه نتيجهاش برايمان بسيار اهميت دارد. من عقيده دارم نبايد زندگي را سخت بگيريم. نه اينكه بيخيال باشيم. ازدواج يعني تصميم گرفتن براي زندگي با يك شريك كه مطمئن هستيم با او اختلاف نظر هم داريم. بايد ياد بگيريم كه چطور اين اختلافها را به همدلي تبديل كنيم.